مردی از تبارعاطفه

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

بسم رب الشهدا(شناسايي با موتور)

24 اسفند 1394 توسط زهرا

چند نفر از قهرمان هاي موتور سواري كشور رو آورده بود جنوب.يه مدرسه هم در اختيارشون گذاشته بود به عنوان پايگاه.تيپو قيافه و رفتارشون به بچه هاي جبهه نمي خورد.از همه بدتر اين كه ، رسيده و نرسيده گفته بودند:"برامون كيسه خواب آمريكايي تهيه كنيد!   

بچه ها كفري شده بودند و به دكتر مي گفتند:"اينا ديگه كي اند برداشتي آوردي؟!"دكتر هم مثل هميشه آروم جواب مي داد:"اين باب شهادت فرصتيه كه شايد بعد ها از بين بره.بذاريد اين ها هم از اين فرصت استفاده كنند.”

از رفتارشون كه بگذريم واقعاً قهرمان بودند. مهم ترين و خطرناك ترين شناسايي ها و شبي خون ها رو همين موتورسوارها انجام مي دادند. طوري كه بعد از اون، شناسايي با موتور توي جبهه باب شد. «مرگ از من فرار مي كند،ص54»

 نظر دهید »

خون شهدا

22 اسفند 1394 توسط زهرا

 

♦حاضر بودم هزاران بار كشته شوم

 

به خداقسم اگر ميدانستم با هر بار كه خونم ريخته مي شود ، بي حجابي آغوش حجاب رادربر ميگيرد ، حاضر بودم هزاران هزار بار كشته شوم.«شهيد يعقوب ابراهيم نژاد»

 

 

♦كمي به آخرت فكر كنيم

آخر تاكي؟چقدرشهداوصيت كنندكه خواهران حجاب ، حجاب؟:چرااز زينب وزهرا(سلام الله عليها)درس نمي آموزيد؟ديگر با بقيه باوجدان خودتانآخر كمي هم به آخرت فكر كنيد. «شهيد محمد رضا جمشيديان»

 

♦سنگر آغشته به خون

حجاب شما سنگريست آغشته به خون من ، كه اگر آن را حفظ نكنيد به خون من خيانت كرده ايد. «شهيد احمد پناهي درچه»

 

♦كوبنده تراز خون

حجاب شما از خون، ما كه در جبهه ها مي ريزد ، برا دشمن كوبنده تراست.  «شهيدمحمد محمودي»

♦رنگ خون

حجاب شما به خون ما رنگ مي بخشد.  «شهيد ابراهيم هاشمي»

 

♦چه جوابي داريد بدهيد؟

اين دنيا زود گذر است وبه زودي همگي ما براي پاسخدرميز محاكمه الهي حاضر مي شويم ان موقع است كه از شما سوال مي شود:اي زنان آياپيرو حضرت فاطمه بوديد يانه؟چه جوابي داريد بدهيد؟ « شهيد منصور رنجبران لوردبچه»

 

♦زنان در حجاب مردان در نگاه

 

خواهران در حجاب و مردان درنگاه ميتوانند شيطان راسركوب كنند. «شهيد تقي صيفي دهبنه»

 

به راستي حجاب چيست كه شاهدان حقيقت چنين عاشقانه با قطره قطره خونشان به آن سفارش مي كنند؟

 

 

 نظر دهید »

شهداشرمنده ايم

21 اسفند 1394 توسط زهرا

 

 

وصیتنامه ی شهید حاج محمد ابراهیم همت
شهید حاج محمد ابراهیم همت

به تاریخ 19/10/59 شمسی ساعت 10:10 شب چند سطری وصیت نامه می نویسم : هر شب ستاره ای را به زمین می کشند و باز این آسمان غم‌زده غرق ستاره است ، مادر جان می دانی تو را بسیاردوست دارم و می دانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت. مادر، جهل حاکم بر یک جامعه انسانها را به تباهی می کشد و حکومت های طاغوت مکمل های این جهل اند و شاید قرنها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است. مادرجان، به خاطر داری که من برای یک اطلاعیه امام حاضر بودم بمیرم ؟ کلام او الهام بخش روح پرفتوح اسلام در سینه و وجود گندیده من بوده و هست. اگر من افتخار شهادت داشتم از امام بخواهید برایم دعا کنند تا شاید خدا من روسیاه را در درگاه با عظمتش به عنوان یک شهید بپذیرد ؛ مادر جان من متنفر بودم و هستم از انسانهای سازش کار و بی تفاوت و متاسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمی دانند برای چه زندگی می کنند و چه هدفی دارند و اصلا چه می گویند بسیارند. ای کاش به خود می آمدند. از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است بپاخیزید و اسلام را و خود را دریابید نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمی شود نه شرقی - نه غربی؛ اسلامی که : اسلامی … ای کاش ملتهای تحت فشار مثلث زور و زر و تزویر به خود می آمدند و آنها نیز پوزه استکبار را بر خاک می مالیدند. مادر جان، جامعه ما انقلاب کرده و چندین سال طول می کشد تا بتواند کم کم صفات و اخلاق طاغوت را از مغز انسانها بیرون ببرد ولی روشنفکران ما به این انقلاب بسیار لطمه زدند زیرا نه آن را می شناختند و نه باریش زحمت و رنجی متحمل شده اند از هر طرف به این نو نهال آزاده ضربه زدند ولی خداوند، مقتدر است اگر هدایت نشدند مسلما مجازات خواهند شد . پدر و مادر ؛ من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم علی وار زیستن و علی وار شهید شدن, حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست می دارم شهادت در قاموس اسلام كاری‌ترین ضربات را بر پیكر ظلم، جور،شرك و الحاد می‌زند و خواهد زد. ببین ما به چه روزی افتاده ایم و استعمار چقدر جامعه ما را به لجنزار کشیده است ولی چاره ای نیست اینها سد راه انقلاب اسلامیند ؛ پس سد راه اسلام باید برداشته شودند تا راه تکامل طی شود مادر جان به خدا قسم اگر گریه کنی و به خاطر من گریه کنی اصلا از تو راضی نخواهم بود. زینب وار زندگی کن و مرا نیز به خدا بسپار ( اللهم ارزقنی توفیق الشهادة فی سبیلک) .

و السلام؛

محمد ابراهیم همت

 نظر دهید »

سلام برشهدا

21 اسفند 1394 توسط زهرا

سوگيانه پريشان

دوباره  داغداردرد و غربتم

حماسه دار هشت سال غيرتم

دوباره در من انقلاب مي شود

شبم دوباره افتاب مي شود

دوباره جبهه در شبم منور است

دوباره دود وتركش و خنجر است

چه روزها كه درپناه ياد تو

نشسته ايم با پگاه ياد تو

قسمتي از سروده نادر فخر اري دروصف شهيدمسلم شير افكن    


 

 

 نظر دهید »

به ياد شهدا

21 اسفند 1394 توسط زهرا

اسفند ماه در دل خود خاطره شهادت مردي را قرار داده كه دوازدهم فروردين سال ۱۳۳۴ در اصفهان به دنيا آمد. پس از شروع جنگ تحميلي، به صحنه جنگ وارد شد و در مدت حضورش در جبهه‌هاي نبرد، خدمات موثري ارايه كرد و در نهايت در هفدهم اسفند سال ۱۳۶۲ در جزيره مجنون به شهادت رسيد.

همت کیست ؟
در كردستان، علاوه بر نیروهای رزمنده‌ای كه از سایر شهرهای كشور آمده بودند، عده‌ای از نیروهای محلی هم فعالیت داشتند. در آن‌زمان، رزمندگان در میان مردم بومی منطقه كار می‌كردند و به همین خاطر كسانی كه محل زندگیشان آن‌جا بود، دایم با نیروهای رزمنده تماس داشتند.
همت برای این افراد ارزش بسیاری قایل بود و همیشه افراد بومی را مورد توجه و عنایت قرار می‌داد. به سایر بچه‌ها نیز توصیه می‌كرد تا با آنها مانند برادران خود رفتار كنند.این رفتار، تأثیر زیادی در روحیه اهالی منطقه گذاشته بود. عده زیادی از آنان جذب نیروهای اسلامی شده بودند و بقیه مردم نیز به رزمندگان محبت داشتند. بنابراین همت به دلیل دارابودن این صفات خوب، در بین مردم از موقعیت خاصی برخوردار بود. مردم نسبت به او ارادت خاصی پیدا كرده بودند و او را از جان و دل دوست می‌داشتند.
یك شب، در حالی‌كه داخل مقر بودیم، یكی از بچه‌ها با عجله خودش را به ما رساند و گفت: «یك نفر از بالا صدا می‌زند كه من می‌خواهم بیایم پیش شما، حاج همت كیست؟»
سریع بلند شدیم و خودمان را به محل رساندیم تا ببینیم قضیه از چه قرار است. گفتیم شاید كلكی در كار است و آنها می‌خواهند كمین بزنند. وقتی به محل رسیدیم، فریاد زدیم: «اگر می‌خواهی بیایی، نترس، بیا جلو!»
در جواب گفت: «شما پاسدار هستید؟»
گفتیم: «نه! ارتشی هستیم.»
دشمن به خاطر آن‌كه نیروهایش خود را تسلیم نكنند، تبلیغات عجیبی علیه ما كرده بود و این تبلیغات موجب ترس و وحشت نیروهای دشمن شده بود.آن شخص فریاد زد: «من حاج همت را می‌خواهم.»
گفتیم: «بیا ببریمت پیش حاج همت.»
با ترس و احتیاط جلو آمد. وقتی نزدیك رسید، دید همه پاسدار هستیم. جا خورد. فكر می‌كرد كارش تمام است ولی وقتی برخورد خوب بچه‌ها را دید، كمی آرام گرفت. او را بردیم پیش همت. پرسید: «حاج همت شما هستید؟» همت گفت: «بله! خودم هستم.»
آن كرد پرید جلو و دست همت را گرفت كه ببوسد. همت دستش را كشید و اجازه نداد. آن مرد دوباره در كمال ناباوری پرسید: «شما ارتشی هستید یا پاسدار؟»
همت گفت: «ما پاسداریم.»
او گفت: «من آمده‌ام به شما پناهنده شوم. من قبلاً اشتباه می‌كردم، رفته بودم طرف ضدانقلاب و با آنها بودم، ولی حالا پشیمانم.»
همت گفت: «قبلاً از ما قهر كرده بودی، حالا كه آمدی، خوش آمدی. ما با تو كاری نداریم و به تو امان‌نامه هم می‌دهیم.»
رفت جلو و او را در آغوش گرفت و بوسید. گفت: «فعلاًَ شما پیش سایر برادرهایمان استراحت كن تا بعد با هم صحبت كنیم.»
آن مرد مسلح بود. همت اجازه نداد كه اسلحه‌اش را بگیریم و او همان‌طور با خیال راحت در میان بچه‌ها نشسته بود.
شب، همت برای او صحبت كرد. از وضعیت ضدانقلاب گفت و سعی كرد تا ماهیت آنها را فاش كند. آن مرد گفت: «راستش خیلی تبلیغات می‌كنند. می ‌گویند كه پاسدارها همه را می‌كشند، همه را سر می‌برند و خلاصه از این حرفها.»
همت گفت: «نه! اصلاً چنین چیزی حقیقت ندارد. ما همه‌مان پاسدار هستیم و شما آمده‌اید سر سفره ما نشسته‌اید و با هم شام می‌خوریم. دور هم نشسته‌ایم و صحبت می‌كنیم، شما همه برخوردهای ما را می‌بینید.»
آن شخص محو صحبتهای همت شده بود. وقتی این جملات را شنید، به گریه افتاد. همت پرسید: «برای چه گریه می‌كنی؟»
گفت: «به خاطر این ‌كه در گذشته در مورد شما چه فكرهایی می‌كردیم.»
همت گفت: «خب، حالا كه برگشته‌ای عیب ندارد.»
او گفت: «من هم می‌خواهم پاسدار شوم.»
همت گفت: «اشكالی ندارد، پاسدار باش. اگر این‌طور دوست داری، از همین لحظه به بعد تو پاسدار هستی.»
آن شخص با شنیدن این حرف خوشحال شد.
رفتار و برخورد همت چنان تأثیر عمیقی در او گذاشت كه دیگر یكی از نیروهای خوب و متعهد شد و در تمام موارد حضور فعال داشت. تا این ‌كه مدتی بعد، در عملیات «محمد رسول‌الله(صلی الله علیه و آله و سلّم) » شركت كرد و شهید شد. بچه‌ها به او لقب «حر» زمان داده بودند.
بعد از این قضیه و پخش خبر شهادت او، تعدادی از ضد انقلابیون فریب خورده آمدند و خود را تسلیم كردند. جالب این‌كه، آنها هم در لحظه ورود، سراغ حاج همت را می‌گرفتند. ( راوی : برادر حاجی محمدی)


 نظر دهید »

به ياد شهدا

21 اسفند 1394 توسط زهرا

پهلواني شجاع  ، مداحي دلسوخته ، معلمي فداكار، كشتي گيري قهرمان، رفيقي دلسوز ، فرماندهي پرتلاش، استاد تهذيب نفس و انساني عاشق خدا و …

همه اين صفات را كه جمع كنيد ، نام زيباي ابراهيم هادي نمايان ميشود.

سال 55 در مسابقات قهرماني كشتي آزاد تهران به فينال 74 كيلو رسيد.ابراهيم در اوج آمادگي بود.اما آنقدر ضعيف كشتي گرفت تا حريفش برنده شود. جايزه نقدي بود. فهميده بود حريففش به اين مبلغ احتياج دارد.

عمليات مطلع الفجر بود.ابراهيم شجاعانه به سمت دشمن اذان صبح گفت.قلبهاي آنان را به لرزه درآورد.18 نفرخودشان را تسليم كردند. آنها به سپاه اسلام پيوستند. همه آنها در شلمچه به شهادت رسيدند.

او بنده خالص خدا بود. عارف بزرگ ميرزا اسماعيل دولابي از ابراهيم خواسته بود كه نصيحتش كند. يكي از شهدا به او پيغام داده بود كه: شهداي گمنام مهمان ويژه حضرت زهرا (س) در برزخ هستند.براي همين هميشه آرزو ميكرد گمنام باشد. خدا هم دعايش را مستجاب كرد.او سالهاست در فكه مانده تا خورشيدي باشد براي راهيان نور.


 

 نظر دهید »

به ياد شهدا

21 اسفند 1394 توسط زهرا

امروز صداي آهنگ هاي لس آنجلس آنقدربلند است كه فريادهاي «حاج مهدي باكري» به گوش نمي رسد. امروز هم «حاج ابراهيم همت» را با اتوبان همت ميشناسند. امروز نام شهيد را براي اين كه بچه ها خشونت طلب بار نيايند از كوچه ها برداشته و نام نگين وجاويد مي گذارند. امروز ستارگان هاليوود آنقدر زيادند كه ديگركسي ستارگان درخشان ايران را نمي بيند. امروز همه به دنبال كسب نام هستند و گمنامي فقط براي شهدا به ارث رسيده است . امروز جانبازان موجي را از اجتماع دور نگه مي دارند تا آسيبي به افكار عمومي نرسلنند. امروز كسي نميداند «مهدي باكري» در وصيت نامه خود از خدا خواسته بود جسدش برنگردد و تكه اي از زمين را اشغال نكند. امروز كسي نميداند شب عمليات خيبر «حاج مهدي باكري» برادرش «حميد باكري» را جا گذاشت و رفت . امروز كسي نمي داند  مهدي زين الدين رتبه چهار كنكورسراسري داشت . امروز كسي نمي داند تكه هاي پيكر شهيد را درون گوني براي خانواده اش فرستاده بودند.

شهدا شرمند ه ايم

 نظر دهید »

سردار شهيد محمود كاوه

20 اسفند 1394 توسط زهرا

اي پيش پرواز كبوترهاي زخمي                                          باباي مفقودالاثر! باباي زخمي!

دور ازتو سهم دختراز اين هفته هم پر                                   پس كي؟ كي از حال وهواي خانه غم پر؟

تا ياد دارم برگي ازتاريخ بودي                                         يك قاب چوبي روي دست ميخ بودي

توي كتابم هرچه بابا آب ميداد                                            مادر نشانم عكس توي قاب ميداد

اين جا كنار قاب عكست جان سپردم                                   از بس كه از اين اين هفته ها سركوفت خوردم

من بيست سالم شدهنوزم توي قابي                                   خوب يك تكاني لااقل مرد حسابي!

يك بار هم از گير دار قاب رد شو                                      از سيم هاي خاردارقاب رد شو

برگرد تنها يك بغل باباي من باش                                      ها! يك بغل برگرد، تنهاجاي من باش

اي دست هايت آرزوي دست هايم                                    ناز وادايم مانده روي دست هايم

شايدتوهم شرمنده يك مشت خاكي                                    يك مشت خاك بي نشان وبي پلا كي

عيبي ندارد خاك هم باشي قبول است                             يك چفيه ويك ساك هم باشي قبول است !!

امشب عروسي مي كنم جاي توخالي                         پاي قباله جاي امضاي توخالي

اي عكس هايت روي زخم دل نمك پاش                     يك بار هم باباي معلوم الاثر باش

از عبدالكريم زارع

 نظر دهید »

عباس دست طلا(شهيد حاج عباس علي باقري)

20 اسفند 1394 توسط زهرا

 نظر دهید »

شهدا زنده اند

20 اسفند 1394 توسط زهرا

 نظر دهید »

شاهرخ (حر انقلاب اسلامي)

20 اسفند 1394 توسط زهرا

كسي كه توبه كند وايمان بياورد و كار شايسته انجام دهد ، اينها كساني هستند كه خدا بديها يشان را به خوبي ها تبديل مي كند وخداوند آمرزنده و مهربان است.سوره فرقان آيات آخر.

آري شاهرخ را به راستي مي توان مصداقي كامل براي اين آيه قرآن معرفي كرد. چرا كه او مدتي را درجهالت سپري كرد. اما خدا خواست كه او برگردد. داستان زندگي او ، ماجراي حر در كربلا را تداعي مي كند.شادي روحش صلوات بهتون پيشهاد ميكنم حتما اين كتاب را بخونيد.

شهدا زنده اند

 نظر دهید »

شهيد محمد رضا تورجي زاده

20 اسفند 1394 توسط زهرا

عاشق بود. عاشقي دلسوخته . چهر ه اي ملكوتي داشت . مظهرتمام خوبيها بود. همه وجودش با محبت حضرت زهرا(سلام الله عليها)عجين شده بود. مداحي بود باصدايي بسيار زيبا ودلنشين. هنوزهم نواي ملكوتي او دلها را آسماني مي كند. در لشكر امام حسين(عليه السلام) گرداني بود به نام يازهرا(س) ، فرماندهيش را او به عهده داشت . محمدبر دلهاي بسيجيان فرماندهي مي كرد. رزمندگان عاشقش بودند. درسخت ترين مأموريت وعمليتها حاضرمي شد. با توسل به حضرت و عنايتهاي ايشان اين مراحل را با پيروزي پشت سرمي گذاشت .نوروز 66در سفربه مشهدبرات شهادت راگرفت! حتي مكان و زمان شهادت را مي دانست! محل مزارخود را هم مشخص كرد. گفت روي قبرم فقط بنويسيديازهرا(س) .در كربلاي ده حماسه بزرگي را خلق كرد.پنجم ارديبهشت بود. يك گلوله خمپاره سفر او را به آسمان آغاز كرد. محمدرضا تورجي زاده با تركشهايي كه به پهلو، سر و بازويش اصابت كرد به مادرش اقتدا نمود! قرآن شهدا را زنده خواند. حضور محمد پس از شهادت بيشتر حس مي شود! مزار او اكنون درگلستان شهداي اصفهان دارالشفاي عشاق است! زيارتگاه عارفان ودلسوختگان است. كساني به سراغ او مي آيندكه حتي جنگ را نديده اند. او دوست داشت مشكلات مردم را حل كندو حالا اين گونه است! محمد رضا مصداق كلام نوراني امام عزيز اين امت است . آنگاه كه تربت شهدا را تاقيامت دارالشفاء خوانده بود.

 نظر دهید »

آيت الله دكتر بهشتي

20 اسفند 1394 توسط زهرا

ما در زير بار سختي ها و مشكلات ودشواري ها قد خم نمي كنيم . ما راست قامتان جاودانه تاريخ خواهيم ماند . تنها موقعي سرپا نيستيم كه يا كشته شويم ويا زخم بخوريم وبه خاك بيفتيم والا هيچ قدرتي پشت ما را نمي تواند خم كند. آيت الله بهشتي


 نظر دهید »

دكتر شهيد مصطفي چمران

20 اسفند 1394 توسط زهرا

خدايا ! تو را شكر مي كنم كه اشك را آفريدي ، كه عصاره حيات انسان است ، آنگاه كه در آتش عشق مي سوزم يا در شدت درد مي گدازم يا در شوق زيبايي و ذوق عرفاني آب مي شوم وسراپاي وجودم روح مي شود لطف مي شود ، عشق مي شود ، سوز مي شود و عصاره ي وجود به صورت اشك ، آب مي شود وبه عنوان زيباترين محصول حيات كه وجهي به عشق وذوق دارد و وجهي ديگر به غم درد بر دامان وجود فرو مي چكد . اگر خداي بزرگ از من سندي  مي طلبيد قلبم را ارائه  خواهم داد واگر محصول عمرم را بطلبد اشك را تقديم خواهم كرد. مصطفي چمران .  

 نظر دهید »

شهيد امر به معروف ونهي ازمنكر

19 اسفند 1394 توسط زهرا

 

 نظر دهید »

السلام عليك يا فاطمه الزهرا

19 اسفند 1394 توسط زهرا

تا ابد اين نكته را انشا كنيد                                                                     پاي اين طومار را امضا كنيد

هركجا مانديد در كل امور                                                                   رو به سوي حضرت زهرا(سلام الله عليها) كنيد

 

                                                                 تقديم به شهيد راه ولايت

                                                                   شفيعه محشر

                                                            مادر تمامي رزمندگان  

                                                            حضرت زهرا (سلام الله عليها)

 

 

 نظر دهید »

شهدا ي مدافع حرم

19 اسفند 1394 توسط زهرا

 

 

سلام به همه هيچ حرفي براي گفتن ندارم يعني زبانم ناتوانه از اينكه چه جملاتي در وصف اين شهدا بگويم فقط ببينيد و خودتون قضاوت كنبد.

شهدا شرمنده ايم …..

 نظر دهید »

اولین طلبه شهیدمحمدمسرور

12 اسفند 1394 توسط زهرا

شهیدمدافع حرم شهید محمدمسرور


چن ماه قبل از شهادتش خواب شهادتش رادیده بود.

 

 نظر دهید »

شهدا

12 اسفند 1394 توسط زهرا

عکس شهدارامی بینیم عکس شهدا عمل می کنیم

 نظر دهید »
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مردی از تبارعاطفه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • شهدا
    • طلبه شهید
  • سیاست
  • مناسبت ها
  • خانواده
  • ولايت
  • امام زمان(عج الله تعالي فرجه الشريف)
  • دل نوشته
  • حجاب وعفاف

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس